اختلاف در نظر و تحلیل همواره وجود داشته و مورخان و محققان را به دستههای مختلفی تقسیم و دستهبندی نموده است، اما در کنار اختلافات، مشترکاتی نیز وجود دارد که باید به آنها توجه نمود، در این صورت شناخت بهتری از تحولات مورد بررسی حاصل میآید. اختلاف در نظر و تحلیل همواره وجود داشته و مورخان و محققان را به دستههای مختلفی تقسیم و دستهبندی نموده است، اما در کنار اختلافات، مشترکاتی نیز وجود دارد که باید به آنها توجه نمود، در این صورت شناخت بهتری از تحولات مورد بررسی حاصل میآید.
نکتهای که درخصوص بهائیت در خور تأمل است اشتراک نظر و توافق مورخان و محققان (با وجود گرایشهای متنوع سیاسی و فکری) در وابستگی سران بهائیت به استعمار میباشد. مقاله پیشرو، اشتراک نظر آنها را نشان داده است.
مورخان و محققان ایرانى درباره وجود پیوند میان باب و بابیت نخستین با کانونهاى استعمارى، دو نظر متفاوت ابراز کردهاند. عدهای از آنها، با استناد به دستهای از قرائن و شواهد تاریخى، که به سادگی نمیتوان از کنار آنها عبور کرد، قدرتهاى استعمارى را در ایجاد و پیدایش اصل جنبش بابیگرى دخیل و مؤثر مىدانند و عدهای دیگر، بابیت را، در بنیاد، جنبشی خودجوش شمرده و بر این باورند که مداخله قدرتهاى استکبارى در این جنبش، پس از شروع و گسترش آن بوده است.
مورخان و محققان یادشده، اما، نوعاً درباره دست داشتن دولتهاى استعمارى در ایجاد بهائیت (یا دست کم: تقویت و پیشبرد آن) تقریباً متفقاند و حتى بسیارى از کسانى که "بابیگرى" را جنبشى بهاصطلاح خلقى و انقلابى شمرده، درباره "بهائیت" تصریح کردهاند که از اساس، ریشهاى استعمارى داشته است.
در این زمینه به دیدگاه گروهی از مورخان معاصر ــ که با وجود تعلق به گرایشها و جناحهای مختلف فکری و سیاسی، نسبت به بهائیت، نگاهی واحد: نگاه منفی، دارند ــ اشاره شده است.
1ــ محمد جواد شیخالاسلامى
دکتر شیخالاسلامى ــ استاد فقید دانشگاه و نویسنده و مترجم پراطلاع معاصر ــ خاطرات سیاسى سر آرتور هاردینگ (استاد اعظم فراماسونرى، و وزیرمختار بریتانیا در ایران زمان مظفرالدینشاه) را به فارسى ترجمه کرده و بر آن تعلیقاتی افزوده است. مستر هاردینگ در بخشى از خاطرات خود، با لحنى جانبدارانه، از بابیان و بهائیان یاد کرده و جناب شیخالاسلامى با تعریض به حمایت سفیر بریتانیا از آنان نوشته است:
"در عرض یکصد سال اخیر، بابیان و بهائیان ایران همیشه از خطّ مشى سیاسى انگلستان در شرق پیروى کردهاند و ستایش وزیرمختار انگلیس از آنها امرى است کاملاً طبیعى. "[1]
2ــ احمد کسروى
احمد کسروى، از کسانی است که با بهائیان از نزدیک بحث و گفتوگو داشته و آثارشان را بررسی و نقد کرده است. وی، رهبرى بهائیت را در آغاز پیدایش، بسته و پیوسته به استعمار تزارى دانسته، و در ادوار بعد (مشخصاً در اواخر جنگ جهانى اول) با امپراتورى بریتانیا در پیوند شمرده است. چنانکه متقابلاً رهبرى گروه ازلیان (میرزا یحیى صبح ازل، برادر کوچک بهاء) به قبله لندن نماز مىگزارده است. کسروى نوشته است: "آنچه دانستهایم [حسینعلى] بهاء در تهران با کارکنان سیاسى روس همبستگى مىداشته، و این بوده چون به زندان افتاد روسیان به رهایىاش کوشیده و از تهران تا بغداد غلامى از کنسولخانه همراهش گردانیدهاند. پس از آن نیز دولت امپراتورى روس در نهان و آشکار هوادارى از بهاء و دسته او نشان مىداده. این است در عشقآباد و دیگر جاها، آزادى به ایشان داده شد.
از آن سو انگلیسیان به نام همچشمى که در سیاست شرقى خود با روسیان مىداشتند، به میرزا یحیى صبحازل که از بهاء جدا گردیده دسته دیگرى به نام ازلیان داشت، پشتیبانى مىنمودهاند. بهویژه پس از آن که جزیره قبرس، که نشیمنگاه ازل مىبود، به دست ایشان افتاده که دلبستگىشان به او و پیروانش بیشتر گردیده.
چاپ کتاب نقطه "الکاف" که پرفسور براون به آن برخاسته و آن "مقدمه" دلسوزانهاى که نوشته، اگرچه عنوانش دلسوزى به تاریخ و دلبستگى به آشکار شدن آمیغهاى تاریخ است، ولى انگیزه نهانىاش پشتیبانى از ازل و بابیان مىبوده.
سالها چنین مىگذشته و از دو دسته، آن یکى پشتیبانى از روسیان مىدیده و این یکى از هوادارى انگلیسیان بهره مىجسته، و این پشتیبانى و هوادارى در پیشامدهاى درون ایران نیز... [بىتأثیر] نمىبوده، تا هنگامى که جنگ جهانگیر گذشته [جنگ جهانى اول] پیش آمده. چون در نتیجه آن جنگ، از یکسو دولت امپراتورى روس با سیاستهاى خود برافتاد و از میان رفت و از یکسو دولت انگلیس به فلسطین، که عکا کانون بهائیگرى در آنجاست، [2] دست یافت. از آن سوى تا این هنگام میرزا یحیى مرده و دستگاه او به هم خورده و ازلیان، چه در ایران و چه در دیگرجاها، سست و گمنام گردیده بودند. این پیشامدها آن حال پیش را از میان برده است.
یکى از داستانهایى که دستاویز به دست بدخواهان بهائیگرى داده و راستى را داستان ننگآورى مىباشد آن است که پس از چیره گردیدن انگلیسیان به فلسطین، عبدالبهاء درخواست لقب "سر" (Sir ) از آن دولت کرده و چون دادهاند، روز رسیدن فرمان و نشان در عکا جشنى برپا گردانیده و موزیک نوازیدهاند و در همان بزم پیکرهاى برداشتهاند. پیداست که عبدالبهاء این را شوندِ پیشرفت بهائیگرى و نیرومندى بهائیان پنداشته و کرده، ولى راستى را جز مایه رسوایى نبوده است و جز به ناتوانى بهائیان نتواند افزود. "[3]
دیدگاه فوق را، کسروى در "تاریخ مشروطه" خود نیز، آنجا که در پی تحلیل چرایى و چگونگىِ حمایت ازلیان از مشروطه و حمایت بهائیان از استبداد میباشد، بازتاب داده است: "ما اگر بخواهیم همبستگیای را که میان بهائیان و ازلیان ــ دو گروه منشعب از فرقه بابیه ــ با مشروطه بوده، بهراستى روشن گردانیم، باید بگوییم: بهائیان هواخواه خودکامگى و ازلیان هواخواه مشروطه بودند... در جنبش مشروطه، چون دولت انگلیس هواخواه آن مىبود، ازلیان پا به میان نهادند. ما تنها در اینجا نام خاندان دولتآبادى را مىبریم. حاجى میرزا هادى ــ پدر یحیى دولت آبادى ــ بزرگ این خاندان، نماینده صبح ازل در ایران بود. از آن سوى، چون دولت امپراتورى روس، دشمنى با مشروطه نشان مىداد، بهائیان با دستور عباس افندى عبدالبهاء، خود را از مشروطه کنار گرفته از درون هواخواهان محمدعلىمیرزا مىبودند. "[4]
3ــ اسماعیل رائین
رائین، کتابی خواندنی با عنوان "انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی" دارد که ضمن شرح انشعابها و دودستگیهای متعدد و مستمر در بین بابیت و بهائیت، وابستگی آنان به بیگانگان (روسها، انگلیسیها، امریکاییها و صهیونیستها) را به طور مستند بازگو کرده است.
اسماعیل رائین نیز (همچون کسروى) معتقد است که در تحولات و انشعاباتى که پس از قتل علىمحمد باب در میان یاران و هواداران وى رخ داد، بهائیها سهم روس تزارى شدند و ازلیها، بهویژه پس از سلطه انگلیسىها بر قبرس (و بیرون آوردن آن از چنگ عثمانى) در سهم لندن قرار گرفتند. [5] رائین این گروهها را مورد توجه خاص و حمایت ویژه بیگانگان دانسته و معتقد است رهبرى بهائیت، از آغاز تا امروز، مجموعاً بین روس تزارى، انگلیس و امریکا دست به دست شده است: "از سیصد سال قبل تاکنون، خارجیان همیشه به فرقههاى مذهبى در ایران و خاورمیانه توجه خاصى داشتند و حمایت از آنان را از اصول سیاست خود مىشمردهاند. "
از جمله این اقلیتها تشکیل فرق مختلف "بابى"، "ازلى" و "بهایى" و همچنین فرقه اسماعیلیه را مىتوان نام برد. چنانکه مىدانیم، پس از ایجاد دودستگى میان پیروان سیدعلىمحمد باب، صبح ازل به ریاست "ازلیان" و میرزا حسینعلى بهاءالله به ریاست فرقه "بهایى" رسیدند. بهطوریکه در اسناد و مدارک بایگانى عمومى انگلیس و بایگانى عمومى هند دیده مىشود و همچنین بسیارى از مورخان خارجى نیز نوشتهاند، این دو فرقه در بدو تأسیس از پشتیبانى خارجیان برخوردار بودهاند. لرد کرزن، سیاستمدار مشهور انگلیسى، در کتاب "ایران و مسئله ایران" تصریح مىکند: "صبح ازل که در قبرس سکنى داشت، مقررّى خاصى از حکومت انگلستان دریافت مىنمود و در عین حال روسها هم از وى حمایت مىکردند. چنانکه تا اواخر انقراض حکومت روسیه تزارى، دربار سلطنتى روس از هیچ گونه کمک و جانبدارى از بهائیان مضایقه نمىکرد و در مقابل قبرس، عشقآباد کانون بهائیان شد. " ولى با سقوط حکومت تزارى و تسلط انگلیسها بر سرزمین فلسطین و تنزل مقام و موقعیت و کاهش سازمان ازلیان، انگلیسها لقب "سر" را به پیشواى بهائیان دادند و چنین وانمود کردند که بهائیان از حمایت آنان برخوردارند. اما بهتدریج که بهائیان توسعه و نفوذ جهانى پیدا کردند، به جانب امریکاییان روى آوردند و با گسترش دامنه بهائیت در امریکا، در این سرزمین پهناور به فعالیت پرداختند و از انگلیسیها روى برتافتند. "[6]
3ــ فریدون آدمیت
دیدگاه دکتر فریدون آدمیت، بهویژه نسبت به بهائیان، به شدت منفى است. از نظر او، دو مسلک بهائیت و ازلیت، که از بابیت انشعاب شده، دو "مذهب سیاسى" هستند که طی تاریخ، با استعمار روس و انگلیس در پیوند بوده و از لطف و حمایت آنها بهره داشتهاند.
وى با اشاره به درگیرى و اختلاف بین پیروان باب، و تفرقه آنان به دو گروه بهائى (هواداران میرزا حسینعلى بهاء) و ازلى (مریدان میرزا یحیى صبح ازل)، خاطرنشان ساخته است: "در اوایل سال 1285. ق بهاءاللَّه و اتباعش را به عکا، و صبح ازل و اصحابش را به جزیره قبرس، که در آن موقع جزء امپراتورى عثمانى بود، فرستادند. میرزا حسینعلى کاغذى از ادرنه به ناصرالدینشاه مىنویسد و در آن، شاه را "ظلاللَّه فىالارضین" خطاب مىکند و خود را "عبد ذلیل" مىخواند و این پیشواى مذهبى التجا و انابت مىکند که اجازه داده شود به ایران بازگردد (عین این نامه فعلاً در یکى از کتابخانههاى بزرگ اروپا موجود مىباشد). کرزن نیز از صبح ازل یاد کرده مىنویسد: "فعلاً در جزیره قبرس مىباشد و دولت انگلیس یک مقرّرى درباره او و اتباعش برقرار نموده است. "
چنانکه ملاحظه مىگردد، ازلیان (بابیان) به حمایت انگلیس پشتگرم، و روسها نیز میرزا حسینعلى و بالنتیجه بهائیان را زیر حمایت گرفته بودند و به همین جهت است که ادوارد براون به طبع "نقطه الکاف" [از کتابهاى تاریخى کهن بابیه] که جانشینى صبح ازل را ثابت کرده و مقام میرزا حسینعلى را غصبى مىنماید، دست یازیده و یک مقدمه پر آب و تابى بر آن نوشته که اگر درست در آن دقت شود، از یک دست، بابىها را حمایت نموده، غم آنان را مىخورد و از دست دیگر، بهائیان را تحقیر کرده پرده از روى مقام غصبى آنان برمىدارد.
انسان وقتى که کتاب "یک سال در میان ایرانیان" تألیف ادوارد براون را مطالعه مىکند مىبیند این مرد دانشمند انگلیسى چگونه با عبا و ردا و تسبیح و سجاده در ایران مسافرت کرده و در یزد و کرمان به تریاک کشیدن نیز مشغول شده و بیشتر مصاحبت خود را با مردم عوام مىکند و محور صحبت او در همهجا و همهوقت از بابیگرى مىباشد، آن وقت مىفهمد این افسر آزموده انگلیسى چقدر در نشر عقاید بابیگرى کوشیده و چه خدمت بزرگى به دولت خود کرده است.
به همین جهت والنتین چیرول، مخبر معروف روزنامه تایمز، که از جمله کسانى بود که در مورد پیمان نحس 1907، وزارتخارجه انگلیس با وى مشورت کرد، در کتاب معتبر خود "مسئله شرق وسطى" یا "چند مسئله سیاسى راجع به دفاع هندوستان"، بهائیان را جاسوس روسها معرفى مىکند. وى کاپیتان تومانسکى را از مبارزترین مأموران و عاملان آن دولت قلمداد مىنماید، و حتى اشاعه بابیگرى را نتیجه علاقه روسها و اقدام در انتشار آثار آنان مىداند. این مورخ معتبر اضافه مىکند که تومانسکى در این راه به دولت متبوع خود خدمت کرد. ما هم با همین سنخ استدلال، ادوارد براون انگلیسى را از کسانى مىدانیم که مأموریتهاى رسمى در اشاعه این مذهب سیاسى داشته است و با انتشار آثار بابیها و نوشتن مقالات متعدد درباره آنها مساعى زیادى به خرج داده.
جنگ بینالمللىِ گذشته در سرنوشت بابیها مؤثر گردید و سقوط حکومت تزار به عمر حمایت آنان از بهائیان خاتمه بخشید. از آن طرف سرزمین فلسطین به دست انگلیسها افتاد و بهائیان را به سوى خود کشیدند. "[7]
4